-
ای شوخ تو را با دل این بنده چکار است ؟
چهارشنبه 4 فروردین 1400 08:24
ای شوخ تو را با دل این بنده چکار است ؟ گویی به خیالت دل ما بی کس و کار است . از ما بستانی دل و ما را ندهی لب ؟ این رسم کدامین عمل میر شکار است ؟ ما را به از این دار و دل ما به از این جوی این چند صباحی که تو را فصل بهار است در سال پسین یکسره آزار نمودی از کرده پارین تو جانم لت و پار است نه دل دهدهم کز تو دگر چشم بدارم...
-
باید که شیوه سخنم را عوض کنم
جمعه 25 مهر 1393 01:48
باید که شیوه سخنم را عوض کنم این حرف مانده در دهنم را عوض کنم گاهی برای دیدن یک عکس لازم است از بیخ و بن هرآنچه منم را عوض کنم وقتی چمن ز پای ترت سبز می شود باید که قیچی چمنم را عوض کنم وقتی که در تو قصد فرنگ است و ملک چین من نیز دلبر وطنم را عوض کنم با بنده خواهران زنم خوب نیستند باید که خواهران زنم را عوض کنم تومبان...
-
بگذار که این راه خطر داشته باشد
شنبه 22 شهریور 1393 06:48
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوی نفست بود از کوچه ما کاش گذر داشته باشد خواهم به سرغ تو بیایم ز رهی دور بگذار که این راه خطر داشته باشد
-
سیمین بهبهانی
سهشنبه 28 مرداد 1393 22:35
آن که با شعر خود دل همگان می نوازد هنوز، کی مُرده؟ آن که از عطر خود مشام جهان کرده خوشبو چگونه پژمرده آن که با نغمۀ خدایی خویش جان به تن می دمد کی افسرده بی گمان از سیاهکاری ها شده افسرده و دل آزرده رخت خود زین سرای مهمان کش به یکی خانۀ دگر بُرده او چو راز طبیعت است نهان در نهان زنده است جاویدان!
-
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
جمعه 24 مرداد 1393 03:58
سعدی دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست با ما مگو بجز سخن دلنشان دوست حال از دهان دوست شنیدم چه خوش بود یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست بی حسرت از جهان نرود هیچکس به دست الا شهید عشق به تیر از کمان دوست دردا و حسرتا که عنان ز دست رفت دستم نمی رسد که...
-
هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را ، هیچ مشاطه نیاراید از این خوبترت
جمعه 5 اردیبهشت 1393 23:22
ای که پوشیده بداری رخ همچون قمرت چند بیتی بسرایم که بگیرم خبرت آنچه تصویر تو با حال دل ما بنمود گر به خود نیز نمایی برود دل ز برت بوسه ای زان دهن تنگ بده یا بفروش از میان دهنت یا ز دکان کمرت بارها دیده ام و بار دگر می خواهم نوکِ پستان توهو ، بارگه زیر و برت هیچ پیرایه زیادت نکند حسن تو را هیچ مشاطه نیاراید از این...
-
من با کمر تو در میان کردم دست ، پنداشتمی که آن میان چیزی هست
شنبه 9 فروردین 1393 17:33
گفتم که تو را کنم مدار اندیشه دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه گفت آن دم لعنتی که آبش آید یک قطره آب است و هزار اندیشه --------------------------- ای دل تو به بالش و متکا نرسی در کردن زیرکان دانا نرسی اینجا به یکی ک مجازی میساز کانجا به هزار توی لاپا نرسی ---------------------------- من با کمر تو در میان کردم دست...
-
ای بت زیبا و ای بدیع شمایل
دوشنبه 5 اسفند 1392 05:43
ای بت زیبا و ای بدیع شمایل گوهر دردانه ای و شاه قبایل گر که مرا از دلیل عشق تو پرسند جلوه نما تا بود جمیع دلایل سینه نرمت ورای وسوسه ما درد فراقت ورای تجربه دل شهد میانت کجاهو و شربت زنبور سیخ نموده مرا به خود متمایل ما نتوانیم شرح عشق تو گفتن با همه اطرافیان عاقل و فاضل دلبر جانان گهی و مادر یاسی صاحب مالمالی و هزار...
-
هی فلانی هیچ میدانی که دلتنگم
سهشنبه 29 بهمن 1392 06:31
هی فلانی هیچ میدانی که دلتنگم هیچ میدانی که ما را خواب چندی نیست روز . تنهایست در جنگم شام سر بر بالش سنگم مست و بی حال و کمی منگم هیچ میدانی فریبم میدهد امشب کارپرداز خیال عشق بوسه های خاطرات یار جلوه های خلوت دیروز تنگزار خیس هر دم بار می کند هر لحظه یک رنگم ، هی فلانی هیچ میدانی که دل تنگم ؟ هیچ میدانی نوای...
-
پس از آن تو را باز در برکشم به لبهای شیرین تو پر کشم
شنبه 26 بهمن 1392 05:57
-
عشق رویایی من ، کاش که بازت بینم
شنبه 28 دی 1392 05:14
عشق رویایی من ، کاش که بازت بینم خفته در بستر خوابم به درازت بینم کاش پیوسته چنان بوسه فشانی به لبم که به دور دهنم تاول گازت بینم گاه بر قبله خیسی میانت بشوم گاه در سجده و بر پشت نمازت بینم کاشکی با تو سفرهای فراوان بکنم در سمرقند و بخارا و حجازت بینم این همه گفتم و بسیار هوس ها باقیست باورت نیست که شایسته صد چندینم ؟...