گفتم که تو را کنم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
گفت آن دم لعنتی که آبش آید
یک قطره آب است و هزار اندیشه
---------------------------
ای دل تو به بالش و متکا نرسی
در کردن زیرکان دانا نرسی
اینجا به یکی ک مجازی میساز
کانجا به هزار توی لاپا نرسی
----------------------------
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمی که آن میان چیزی هست
آندم که فرو رود درونت سرمست
تا من ز کمر چه طرف بتوانم بست