تا کی دل من چشم به در داشته باشد
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفست بود
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
خواهم به سرغ تو بیایم ز رهی دور
بگذار که این راه خطر داشته باشد
آن که با شعر خود دل همگان
می نوازد هنوز، کی مُرده؟
آن که از عطر خود مشام جهان
کرده خوشبو چگونه پژمرده
آن که با نغمۀ خدایی خویش
جان به تن می دمد کی افسرده
بی گمان از سیاهکاری ها
شده افسرده و دل آزرده
رخت خود زین سرای مهمان کش
به یکی خانۀ دگر بُرده
او چو راز طبیعت است نهان
در نهان زنده است جاویدان!